خوب سلام ؛
بالاخره حالِ نوشتن ایجاد شد . ضعف نوشتن که شاید کژتابی هم داشته باشه به معنی ناتوانی در نوشتن نیست بلکه به معنی وسوسه مدام نوشتن است ، نوعی گرسنگی فرهنگی است که منجر می شود نویسنده در هر سطحی که هست قلم برداشته و بنویسد و اگر از قلمش دور باشد احساس سردرگمی می کند ، درست مثل کسی که به زمان وسواس دارد و نبستن ساعت مچی واقعاً آزارش می دهد .
خوب ، من از همون دسته از افراد هستم که ضعف نوشتن دارند . نیمه های شب برای من بهترین ساعات شبانه روز است ، چون هیچ سر و صدایی نیست و ذهن من در خاموشی به جای خواب و آرامش تازه بیدار شده و تا می تواند به جست و خیز می پردازد . آن قدر که اگر قلم و کاغذی کنار جای خوابم نباشد بالاخره بر هر چه صبر و تحمل فائق آمده و از جا بلندم خواهد کرد .
شاید به حالتی دیوانه وار و غیر عادی . نمی دانم این یک بیماری روانی هست یا نه . ولی من خیر بسیار از آن دیده ام ، چرا که اغلب ایده ها و دست نوشته هایم مربوط به این ساعات است .
داشتن یک دفترچه یادداشت کوچک و حتی خط خطی و کثیف و یک قلم شکسته گاهی بخصوص در سفر که به اقتضای شرایط زندگی کم هم نیست چیزهایی هستند که برای رسیدن به آن ها له له می زنم و همواره ترسان از اینکه شاید در هجوم این همه فکر و ایده موضوعات ناب برای نوشتن از دست بروند .
اما نوشتن به تنهایی هیچ فایده ای ندارد . مثل تمام حوزه های دیگر که هیچ چیز برای خودش و به خودی خود هیچ استفاده ای ندارد . مثل هنر برای هنر ، کار برای کار ، علم برای علم و ... . هر عملی در این دنیا مسلما اگر بدون یک چشم انداز و هدف مشخص شکل بگیرد نه برای فاعل خود تاثیری دارد و نه در حال بقیه تفاوتی به وجود می آورد .
بنابراین من تصمیم دارم بنویسم تا آگاهی بخش باشم ، به اندازه سهم خودم . اگر هر کس سهم خودش را نسبت به تحول جامعه اش و حفظ ارزش های انسانی به دنیا و مردم ادا کند ، حتما یک آینده بی نظیر و یک فردای روشن در انتظار نوعِ بشر خواهد بود و این آرزوی همیشگی من از نوشتن است .
در غیر این صورت قسم می خورم ، قلمم را برای هیچ چیز بی ارزش ، بی فایده و بی مصرفی به چرخش نیاندازم ، البته به کمک خدا و توجه و تذکر خوانندگان و دوستان .
به امیـد فـردایی روشـن !