قسمت اول : وقتی کپی کارها کودک هستند ؛
شاید شما هم خیلی وقت ها دیده یا شنیده اید که کسی از شما یا اطرافیانتان کپی کرده اند . اینکه روزی محصول تولید شده توسط خودتان را در جایی که انتظارش نمی رود ببینید واقعا آزار دهنده است . ما با افراد کپی کننده از همان سال های ابتدایی عمرمان که قدری توان فهم برخی مطالب را پیدا می کنیم آشنا می شویم و زندگی اجتماعی را در کنار این افراد خفت بار تجربه می کنیم . شاید شما یادتان رفته باشد ، اما من برایتان مرور می کنم تا چهره تک تک هم کلاسی های دبستانی و مهد کودک یا هم بازی های خرد سال خود را به خاطر بیاورید که چگونه با وقاحت تمام از شما کپی می کرده اند . البته شمار کپی کننده ها بسیار زیاد و تعداد انسان های خلاق و آفریننده و مبدع بسیار کمتر است ، بنابراین شما خواننده عزیز دست از قهرمان بازی برداشته و اگر جزء قشر کپی کنندگان هستید صبوری کنید و اجازه دهید ، تا انتها در خدمتتان باشیم .
کپی کنندگان در خرد سالی :
مثال 1 ) سر سفره هنگامی که شما می گفتید : مامان آب می خوام آب ، او هم که ممکن است پسرخاله یا دختر همسایه تان بوده باشد داد می زد : من هم آب می خوام ، آب . شما به او چشم قره می رفتید و لب و دهنتان را برایش کج و کوله می کردید و لیوان آب را با بی محلی سر می کشیدید . کمی بعد تر می گفتید من بازم غذا می خوام و بشقاب را به مادر می دادید تا برایتان غذا بکشد ، او در حالی که غذایش را دست نزده و مدام حواسش به این بوده که شما چه کار می کنید ، باز هم فریاد می زد : من هم می خوام و بشقابش رو روی بشقاب غذای شما پیشکش مادرتان می کند تا برایش غذای بیشتری بکشد و در آخر هم بشقاب غذایش همچنان دست نخورده باقی است که با بلند شدن شما از سر سفره او هم از جا پریده و دست از غذا می کشد . (سنین پیش دبستانی)
مثال 2 ) زنگ نقاشی در کلاس نشسته اید معلم می گوید : بچه ها هر چه به نظرتان می آید بکشید امروز موضوع آزاد است ، بغل دستیتان مدادش را در دست گرفته و به دفتر نقاشی شما که جلویتان باز است خیره شده است . شما نیز مداد را در دست گرفته اید و مشغول فکر کردن هستی که چه چیزی ترسیم کنید . ناگهان فکری به ذهنتان خطور می کند مداد را روی کاغذ گذاشته و با ذوقی سرشار سرتان را روی کاغذ خم کرده اید و سعی می کنید تصوراتتان را روی کاغذ بیاورید . در این هنگام سرتان را بلند می کنید و می بینید بغل دستی شما در حال کشیدن ایده شماست ولی کمی عقب تر از شما ! دلتان می خواهد به او بگویید : تقلیدکار !
مثال 3 ) بزرگ تر شده اید ، برای نوروز یک لباس سبز مغز پسته ای خریده اید که فکر می کنید خیلی تک است و لنگه ندارد . دخترخاله تان پس از دیدن آن خیلی خوشش می آید و چند روز بعد در مهمانی همان لباس را بر تن او می بینید ، در حالی که به شما می گوید : خیلی خوشم اومد از رنگش ، یهویی یه جا دیدم قیمتش خیلی مناسب تر بود .
مثال 4 ) می خواهید رشته دانشگاهی انتخاب کنید ، پسر عمویتان که همسن شماست ، شما را در خیابان ملاقات می کند ، او که در طول تحصیل مدام در هر مدرسه ای که ثبت نام می کردید بطور اتفاقی نام نویسی می کرده است ، درباره انتخاب رشته دانشگاهی از شما می پرسد . هنگام آمدن نتایج مطلع می شوید که با هم ، هم رشته و ضمنا هم کلاس هستید !!!
مثال 5 ) بزرگ تر تر شده اید ، پس از فراگرفتن یک مهارت فنی قصد می کنید یک سری کار تولید کرده اید و می خواهید روی فروش و بازار یابی آن کار کنید که پس از مدتی رفیق صمیمی تان با شما تماس می گیرد و از شما در مورد محل فروش مواد اولیه محصولتان سوال می کند ، گویا او هم تصمیم گرفته وارد شغل شما بشود !
مثال 6 ) خیلی بزرگ تر می شوید ، یک کارگاه تولیدی کوچک دارید و محصولاتی تولید می کنید ، ناگهان یک روز یک مشتری به شما زنگ می زند و می گوید : من همین محصول شما رو با قیمت کمتر در فلان سایت دیدم !
شما که دیگر کفرتان از این موجودات طفیلی و انگل زیست در آمده است به فکر را چاره می افتید ، تمام وب را زیر و رو می کنید به دنبال کتاب و مشاور هستید تا بفهمید چه کنید که از محصول شما راحت کپی نکنند و بازارتان را خراب نکنند .
در بخش های بعدی درباره راهکارهای این معضل و آسیب شناسی کپی کنندگان می نویسم .