نگاهی تازه

نگاهی تازه و متفاوت به دنیـا

نگاهی تازه

نگاهی تازه و متفاوت به دنیـا

نگاهی تازه

چشم انداز وبگاه : نگاهی تازه و متفاوت به دنیـا برای آگاهی بیشتر انسان
ماموریت : نگارش و تولید محتوای مفید در همان راستا
موضوعات تحریریه : اجتماعی - فرهنگی - اقتصادی ( با نگاهی علمی )
نویسنده : زهره دارابیان

"چشم ها را باید شُست" ؛
این شستشو آب نیاز دارد ؛
آب روشنایی است ؛
آب آگاهی است ؛
و در این بی آبی چشمه های خشک و جهالت را چه کنیم ؟
"جور دیگر باید دید" !
آب بها باید داد ،
از برای این آگاهی .

آخرین نظرات

سلام ؛

وقتی دانشجو بودم ، برای حدود 2 سال خونه دانشجویی داشتم ، داشتن خونه دانشجویی و استقلال در اداره محیط و فضای جایی که توش زندگی می کنی در شکل گیری شخصیت قبل از ازدواج خیلی موثره به ویژه که زن باشی . در زمان دانشجویی آدم سعی می کنه با کمترین هزینه فقط اونچه که واقعا بهش احتیاج داره رو داشته باشه یا ایجاد کنه . از ظرف و ظروف گرفته تا حتی جای خواب .

من تو اون دوران یه زندگی دو نفره رو با هم خونه ای خیلی خوبم تجربه کردم و دیدم با نداشتن خیلی چیزهای اضافی هم می شه زندگی کرد حتی مهمونی داد . حالا نه مهمونی های سنگین اما میشه فضایی داشت و امکاناتی که مهمون بدون رودروایسی بهش خوش بگذره

یادش بخیـــر ... !

اما از همین سادگی عبور نکنیم . من از نتیجه زندگی دانشجوییم و خونه مشترکمون یاد گرفتم خیلی چیزها واقعا برای شروع زندگی دو نفره لازم و حیاتی نیست .

مثلا ما هر چی می خریدیم که جعبه یا شیشه داشت از ظرف هاش یه استفاده ای می کردیم . کلیه تنقلات و ادویه جات و ... ریخته بودیم تو سه چهار ردیف شیشه سس مایونز و کشک و ... و چیده بودیم تو کابینت . با دو تا قابلمه و ماهیتابه امورات آشپزخونمون می گذشت . یه اتاقمون فرش نداشت (البته ما تو شهرستان بودیم و اون موقع سال 85 خونه ارزون تر بود) یا مثلا پنجره خونمون پرده نداشت و صبح آفتاب می تابید تو خونه و همه جا روشن می شد . یه جعبه مقوایی رنگی گذاشته بودیم زیر تلفن که روی زمین ولو نشه . وقتی تو خونمون قدم می زدید هیچ خنزل پنزلی نبود همه چیز حضورش لازم بود برای اینکه بشه زندگی کرد . دوری از این همه زرق و برق که همیشه تو خونمون بود و این همه سادگی رو دوست داشتم .

به جاش هم خونه ایم خیلی دختر خوب و خوش اخلاقی بود . صبح ها با هم صبحونه می خوردیم پای یه سفره کوچیک . اون سال آخری و من سال اولی بودم . گاهی من دیر از خواب بلند می شدم و اون برام لقمه می گرفت تا سریع حاضر بشم . خیلی مهربون بود . به هم تو کارای خونه کمک می کردیم . هم خونه ایم رشتش تربیت بدنی بود و به همین خاطر شبها خیلی خسته بود از نظر بدنی و زودتر می خوابید .
ما یه دفعه با هم سر ظرف شستن دعوا هم کردیم اما خیلی سریع حل شد :) یه کم روابط ظاهریمون شبیه زن و شوهر ها بود . شاید تمرین خوبی برای استقلال بود . سال بعد هم با یه همکلاسی خونه گرفتم . اون هم دقیقا همین جور بود و یه دفعه سر یه موضوعی ازش دلخور شدم و برام یه نامه نوشت و ازم عذرخواهی کرد . خیلی با هم صمیمی بودیم . البته من زیاد اذیتش کردم خیلی حساس بود (یکی یه دونه بود) ولی کم کم به شوخ طبعی و کنایه های بذل گونه من عادت کرد و کلی با هم خوش بودیم ، با هم می خندیدیم ، گریه می کردیم و ....

می بینید ما هیچ تعلق خاطری به جز هم درد بودن نداشتیم و زیبایی زندگی مشترک ما در اون زمان همین تبادل عاطفه و احساسات بود نه زرق برق زندگی ، اینکه کی چی میاره کی چی می خوره کی چی سوار می شه و ...

نه مقایسه ای نه حسادتی نه ...

جهیزیه

به نظرم ما خیلی چیزهای لازم رو برای ازدواج به همراه نداریم و تشکیل خانواده می دیم و به جاش کلی خنزل پنزل بی مصرف با خودمون کول می کنیم میاریم چون تصور می کنیم اونا باید باشن باید حضور داشته باشن تا بشه زندگی رو شروع کرد . و این غلط ترین چیزیه که میشه درباره تشکیل زندگی بهش اعتقاد داشت .

وقتی بزرگتر ها میگن با هیچی شروع کردن ، خیلی خیلی خوشحالم که میفهمم چی میگن . وقتی آدم اول ازدواجش سرش گرمه به اینکه :

ماشین لباسشوییش نقره ای باشه یا مشکی ؟

فرشش گل برجسته باشه یا نه ؟

سرویس آشپزخونش چه رنگی باشه ؟

سرویس حمام و توالتشو چه شکلی بچینه که به دید بقیه که میان ببینن پر رونق جلوه کنه ؟

تلویزیونش حتما سینمای خانواده باشه

پردش تور باشه یا ساتن خال دار ؟

آتلیش کجای شهر باشه و برای آخر شب باغ هم بگیرن یا نه ؟

حلقش چند بیارزه مناسبه ؟

مادرزنه جهاز کامل داده یا نه ؟ یا مادرشوهره فلان چیز کم داده یا نه ؟

کابینت خونش الا و لله باید mdf باشه

سینک ظرفشوییش فلان مارک باشه

هود آشپزخونش بیمکث باشه

یخچالش ساید بای ساید باشه

و هزار قر و فر دیگه ...

 

آیا دیگه فرصتی می مونه که بشه درباره رفتار و آداب زناشویی اصلا فکـر کرد ... چیزی آموخت ؟

 

مهم ترین چیزها نادیده گرفته میشن ، چیزایی که نه تو مدرسه نه تو دانشگاه فرصت آموزشش فراهم شده نه تو خانواده یاد گرفته که چطور محبت کنه ، چطور ارتباط برقرار کنه ، زناشویی چیه ؟ ، رابطه زن و مرد اصولش چیه ؟ ، اصلا آمادگی برای روابط زناشویی رو داره ؟ و خیلی چیزهای دیگه

 

کاش اصل ها فرع و فرع ها اصل نبودند

من مقصر رو بیشتر بزرگتر ها می دونم ، بزرگتر های امروزی که هیچی نمی گن و فقط خرج می کنن و خوشحالن که بچشون داره می ره خونه بخت (هه هه)

انگار آدم های قدیمی که نصایح خوبی داشتن دیگه نیستن و بزرگترهای ما سطحی نگر شدن ظاهر بین شدن و دیگه از سادگی و بی پیرایگی سال های جنگ فاصله گرفتن و در نتیجه :

ازدواج ها سخت تر و سخت تر میشن

و مـــردها دارن له میشن تا خرج عروسی بچه هاشونو جهیزیه هاشونو بدن و این بلا دامان خانواده نو پا رو هم خواهد گرفت .

 

متاسفم که بگم خیلی از این خونه ها که زندگی نوپایی توش هست پر از تمام امکانات یه زندگی کاملا مرفهه هر چی که فکرشو بکنی و خالی از هر نوع عشق و انگیزه برای ادامه زندگی و پر از تنش و استرس برای دعوت از مهمون ( که چی جلوش بذارم حالا با این همه پـــُــز و قر و فر که درست کردم ) پر از استرس مردهای بی گناه که باید اجاره بهای سنگینی رو بپردازند و شب خسته سرشون رو روی بالشت بذارن و حتی حال 1 دقیقه گوش کردن به حرف های همسرشون رو ندارن چه برسه به رابطه زناشویی و گفتگوی دو نفره و ....

  • زهره دارابیـان

نظرات  (۲)

  • دلمشغولی های یک مامان(آفتاب)
  • چقدر خوبه که همه جوونامون (و بزرگامون!) به این حد از کمال فکری برسن
    از اینکه می بینم تو این دوره زمونه انسانهایی پیدا میشن که فکرشون بازه، خوشحالم :)
    پاسخ:
    خوبی از شماست ممنون

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی