نگاهی تازه

نگاهی تازه و متفاوت به دنیـا

نگاهی تازه

نگاهی تازه و متفاوت به دنیـا

نگاهی تازه

چشم انداز وبگاه : نگاهی تازه و متفاوت به دنیـا برای آگاهی بیشتر انسان
ماموریت : نگارش و تولید محتوای مفید در همان راستا
موضوعات تحریریه : اجتماعی - فرهنگی - اقتصادی ( با نگاهی علمی )
نویسنده : زهره دارابیان

"چشم ها را باید شُست" ؛
این شستشو آب نیاز دارد ؛
آب روشنایی است ؛
آب آگاهی است ؛
و در این بی آبی چشمه های خشک و جهالت را چه کنیم ؟
"جور دیگر باید دید" !
آب بها باید داد ،
از برای این آگاهی .

آخرین نظرات

۱۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

کدورت شبکه اجتماعی

سلام ؛ امروز بیشتر وقت عزیز و گران مایه خودم و برخی اقوامم جهت رفع سوء تفاهمات در یک گروه خانوادگی شد و افسوس خوردم که چرا ... ؟ اولین بار نیست که برای خودم یا سایر افراد چنین اتفاقی می افتد . برای همین تصمیم گرفتم یک سری راهکار برای جلوگیری از این سوء تفاهمات ارائه کنم . چرا که واقعا باعث دلسوزی است که می بینم خیلی از افراد داخل این شبکه ها قربان صدقه هم رفته و در جایی ممکن است بخاطر عدم شناخت نسبت به یکدیگر از گفته ها و نوشته های هم برداشت های نادرستی کنند و تصور کنند طرف مقابل قصد ناراحت کردن آن ها داشته است و این مساله بعد ها به بیرون از شبکه ها کشیده شده و باعث کدورت در ارتباطات فامیلی می گردد . در حالی که واقعا ً در 90 درصد موارد اینطور نیست و قصد بدی در کار نمی باشد .

 

حتما شما هم اخبار شبکه های اجتماعی را پس از هر اتفاق سیاسی ، هنری ، اقتصادی و ... شنیده اید . کم نیستند چهره های معروف مثل سیاستمداران ، بازیگران و ... که آن ها نیز دستخوش این سوء تفاهم ها شده اند .

 

توصیه ها و دلایل : (اگر شما هم توصیه ای دارید حتما در نظرات قرار دهید تا به متن اصلی اضافه کنم)

  • زهره دارابیـان

مغز دروغ گویی علمییاد خاطره ای از کلاس اول دبستان افتادم که برای مقدمه مناسبت دارد . یادم هست آموزگار عزیز و گران قدرم خانم رهبری ، یک روز وقتی روبرویش در آن سوی میز ایستاده بودم و مظلومانه نگاهش می کردم نگاهی به دفتر مشق شبم انداخت و پرسید : این املا رو خودت نوشتی یا مامانت بهت گفته ؟ من که بسیار بی سر و زبان بودم و انگار از همان روز ها تمام انرژی حرف زدن های شفاهیم را در ورق های کاغذ خالی می کردم کمی ترسیده بودم ، چرا که مثل تمام شب های دیگر مادرم سرگرم تر و خشک کردن خواهر و برادر شیر به شیرم بود و باز مجبور شدم خودم به خودم املا بگویم ، با کمی مِن و مِن و کلنجار با وجدانم راضی شدم راستش را بگویم ، ناگاه خانم رهبری گوشزد کرد : اگر به من دروغ بگی پیشونیت سیاه می شه و من می فهمم ، و من گفتم : خودم نوشتم خانوم ، مامانم وقت نداشت بهم املا بگه ، و بعد خانم رهبری گفت : آفرین عزیزم ، باریک الله ، چه جملات قشنگی نوشتی !

 

نمی دونم خانوم رهبری از کجا می دونست که دروغ گویی به پیشونی ربط داره ؟!

 

حقیقت دروغ مغز زبانبرای این موضوع شما خواننده گرامی رو ارجاع می دهم به مقاله آقای کحیل در اینجا : مرکز دروغ گویی در مغز انسان  که در ارتباط هست با کشف ناحیه دروغ گویی در مغز توسط

  • زهره دارابیـان

سلام ؛

این ساعت از نیمه شب (=2:05) یهویی تخیلاتم گل کرد ، اگه خداوند یه سیستم پیام گیر صوتی داشت :

 

صحبت با خداوند

 

" با سلام ؛

شـما با خداوند تماس گرفته اید ، لطفاً پس از شنیدن صدای بووووق پیغام خود را بگذارید !   "

 

اون وقت شما چه پیغامی می گذاشتید ؟

 

به کوتاه ترین پیغام ها فکر کنید چون فقط 1 دقیقه فرصت دارید ...

60 - 59 - 58 - 57 - 56 - ... - ... - ... - ... - ... - ... - ... - ... - ... - ... - ... - 5 - 4 - 3- 2 - 1

 

پیغام شما با موفقیت ضبط شد ، از تماس شما با خداوند سپاس گزاریم .

 

  • زهره دارابیـان

اگر شما عطسه کردید احتمالا ً چیزی فضای داخل بینی شما را تحریک کرده یا غلغلک داده است . عطسه یک واکنش غیرارادی بدن است که هوا را به علت وجود یک محرک و سوزش داخل حفره بینی همراه با تولید صدا به بیرون می راند .

عطسه و روش های آن

هنگامی که بینی شما غلغلک داده می شود یک پیغام به یک بخش خاص از مغز فرستاده می شود ، این بخش از مغز ، مرکز عطسه نام دارد . سپس مرکز عطسه

  • زهره دارابیـان

سلام ؛

وایبر گوشی همراهچند وقتی می شد که عضو چند گروه Viber بودم ، هر چند این کار برای من خیلی خوشایند نیست ، چون اصولاً ارتباط چهره به چهره برای من جذابیت خیلی بیشتری داره و دلیل اون هم اینه که وقتی رو در رو با افراد حرف می زنم می تونم واکنش اون ها رو نسبت به گفته هام ببینم و یا حدس بزنم اون الان در چه شرایطیه ؟ آیا میشه ادامه داد یا نه ؟ و خیلی چیزای دیگه ... دقیقا به همین علت از صحبت های تلفنی هم بیزارم . قبل از عضویت در این گروه های فامیلی و دوستان و ... مدت زیادی بود که از این نرم افزار برای پشتیبانی فروشگاهمون استفاده می کردیم و چون اطلاعات پشتیبانی خیلی امنیتی نیستند سعی کردیم از یک ابزار دم دستی که اغلب روی گوشی هاشون نصب دارن استفاده کنیم . اما پس از عضویت مرتبا از طرف اعضای دیگه ، مشتری ها ، دوستان و آشنایان به گروه های مختلف دعوت می شدم و واکنش من هم بخاطر مشغله زیاد تنها یک چیز بود : Leave & Dellet

ولی وجود چند نکته خیلی برای من عجیب بود و بسیار

  • زهره دارابیـان

سلام ؛

کار گروهی

شاید شما هم زیاد شنیده اید : ایرانی ها کار تیمی بلد نیستند یا ایرانی ها در کار تیمی ضعیف هستند . شاید هم مثل من از شنیدن این جملات خسته شدید و دیگر از شنیدن آن ها تفاوتی در احساستان ایجاد نمی شود و به اصطلاح ککتان هم نمی گزد که شما هم ایرانی هستید و هرگز فرصت آموزش مهارت های کار تیمی را در زندگی خود نداشته اید .

 

امروز اینجا هستیم تا با کمی هم اندیشی فکر کنیم و

  • زهره دارابیـان

سلام ؛ مطلبی که امروز می خوام دربارش بنویسم به مناسبت پخش یک فیلم سینمایی از شبکه 1 سیماست که اخیرا صورت گرفته است . این فیلم که یکی از فیلم های مورد علاقه خودم هست و واقعاً داستان جالبی داره چند وقتی نیست که از سیما پخش شده و پخش اون رو بهانه ای می کنم تا یک انتقاد جدی که به کار سیما وارد هست رو مطرح کنم .

غیر قابل لمس دوباره زندگی

داستان فیلم :

  • زهره دارابیـان

سلام ؛

چالش خواسته های زنان و عواطفاخیرا در حال مطالعات و تحلیل حقوق و خواسته های زنان هستم . امروز هم می خوام چند کلامی در این باره بنویسم . حتما اگر شما زن باشید این جملات خانمان سوز رو از مادر یا مادرشوهرتون زیاد شنیده اید :

" حالا تو چیزی نگو ، باهاش یکی بدو نکن بذار فکر کنه اون درست می گه "

" تو کوتاه بیا ، اخلاق شوهرت که خوبه ، به خدا از خیلی ها بهتره "

" بهش گیر نده ، ولش کن ، خودت یواشکی پولاتو جمع کن بعد فلان کار رو بکن "

" بذار دهنش بسته باشه ، مردا همشون عین همن "

" حالا بابات هم سال میاد میره تولد منو اصلا یادش نیست تا بوده همین بوده "

" باید گذشت کنی دیگه ، چاره ای نیست ، همینه "

" پدرش هم همین جور بود منتها من سر به سرش نمی ذاشتم "

 

این جملات ، همگی از دیدِ من بر اساس یک سری ذهنیت غلط استوار شده اند که

  • زهره دارابیـان

خوب سلام ؛

بالاخره حالِ نوشتن ایجاد شد . ضعف نوشتن که شاید کژتابی هم داشته باشه به معنی ناتوانی در نوشتن نیست بلکه به معنی وسوسه مدام نوشتن است ، نوعی گرسنگی فرهنگی است که منجر می شود نویسنده در هر سطحی که هست قلم برداشته و بنویسد و اگر از قلمش دور باشد احساس سردرگمی می کند ، درست مثل کسی که به زمان وسواس دارد و نبستن ساعت مچی واقعاً آزارش می دهد .

خوب ، من از همون دسته از افراد هستم که ضعف نوشتن دارند . نیمه های شب برای من بهترین ساعات شبانه روز است ، چون هیچ سر و صدایی نیست و ذهن من در خاموشی به جای خواب و آرامش تازه بیدار شده و تا می تواند به جست و خیز می پردازد . آن قدر که اگر قلم و کاغذی کنار جای خوابم نباشد بالاخره بر هر چه صبر و تحمل فائق آمده و از جا بلندم خواهد کرد .

شاید به حالتی دیوانه وار و غیر عادی . نمی دانم این یک بیماری روانی هست یا نه . ولی من خیر بسیار از آن دیده ام ، چرا که اغلب ایده ها و دست نوشته هایم مربوط به این ساعات است .

داشتن یک دفترچه یادداشت کوچک و حتی خط خطی و کثیف و یک قلم شکسته گاهی بخصوص در سفر که به اقتضای شرایط زندگی کم هم نیست چیزهایی هستند که برای رسیدن به آن ها له له می زنم و همواره ترسان از اینکه شاید در هجوم این همه فکر و ایده موضوعات ناب برای نوشتن از دست بروند .

اما نوشتن به تنهایی هیچ فایده ای ندارد . مثل تمام حوزه های دیگر که هیچ چیز برای خودش و به خودی خود هیچ استفاده ای ندارد . مثل هنر برای هنر ، کار برای کار ، علم برای علم و ... . هر عملی در این دنیا مسلما اگر بدون یک چشم انداز و هدف مشخص شکل بگیرد نه برای فاعل خود تاثیری دارد و نه در حال بقیه تفاوتی به وجود می آورد .

فردایی روشن

بنابراین من تصمیم دارم بنویسم تا آگاهی بخش باشم ، به اندازه سهم خودم . اگر هر کس سهم خودش را نسبت به تحول جامعه اش و حفظ ارزش های انسانی به دنیا و مردم ادا کند ، حتما یک آینده بی نظیر و یک فردای روشن در انتظار نوعِ بشر خواهد بود و این آرزوی همیشگی من از نوشتن است .

 

در غیر این صورت قسم می خورم ، قلمم را برای هیچ چیز بی ارزش ، بی فایده و بی مصرفی به چرخش نیاندازم ، البته به کمک خدا و توجه و تذکر خوانندگان و دوستان .

 

به امیـد فـردایی روشـن !

 

  • زهره دارابیـان

"نقدی بر وضعیت نشر کتاب های موفقیت و روان شناسی در ایران"

سلام؛

نقد بازار کتاب روانشناسی ایراننوشته امروزم رو با یک جمله به یاد ماندنی از یکی از اساتید دانشگاهم شروع می کنم ، استاد درس عمومی و رییس دانشکده معارف دکتر شریعتمداری تهرانی ، یک بار پس از بحثی که در کلاس درس به راه افتاد ایشون گفتند " اگر کسی حس کنه که می تونه چیزی بنویسه که روی بقیه تاثیر بذاره یا مشکلی رو از مردم جامعش حل کنه باید بنویسه وظیفه داره که این کار رو انجام بده " البته الان فکر نکنید من تحت تاثیر این حرف اینجا رو راه انداختم :) ولی حرفش حرف جالبیه ، به نوعی نگاه تازه ای به مسئولیت اجتماعی انسانه ، ما آدم ها همیشه تصور می کنیم باید پولدار باشیم تا بتونیم درد بقیه یا حتی خونواده خودمون رو حل کنیم ولی باید به این باور رسید که حتی اگر همون پول رو دست خیلی ها بدیم نه تنها موفق نمی شن بلکه مایه بدبختیشون میشه ( مصداق حرف عزیزی که می گفت : باید به بعضی ها حقوق داد تا دست به هیچ کاری نزنند ) . گاهی با گفتن یا نوشتن مطلبی می تونیم موثر باشیم که کم خرج تر از هر کاری هم هست . البته نه اینکه داستان ببافیم نه ، نوشته ای که دردی دوا کنه و راهی ارائه کنه .

 

حالا چرا از اینجا شروع کردم ؟

  • زهره دارابیـان