سلام ؛
شاید شما هم زیاد شنیده اید : ایرانی ها کار تیمی بلد نیستند یا ایرانی ها در کار تیمی ضعیف هستند . شاید هم مثل من از شنیدن این جملات خسته شدید و دیگر از شنیدن آن ها تفاوتی در احساستان ایجاد نمی شود و به اصطلاح ککتان هم نمی گزد که شما هم ایرانی هستید و هرگز فرصت آموزش مهارت های کار تیمی را در زندگی خود نداشته اید .
امروز اینجا هستیم تا با کمی هم اندیشی فکر کنیم و ببینیم واقعا نداشتن این مهارت ها چقدر به زندگی ما آسیب می زند ؟
یکی از جوانب این قضیه که تقریبا تمام ما آن را تجربه می کنیم تاثیر ناخوشایند نابلدی این موضوع در حوزه شغلی ماست . برای اینکه به خوبی درک کنید مساله چیست یک مورد ساده را طرح می کنم و از شما می خواهم به آن پاسخی تشریحی بدهید . این تقریبا شبیه به یک تست خودشناسی از منظر مهارت های تیمی کارکردن است که خودم ابداع کرده ام و به نظرم مثال خوبی برای محک زدن افراد است .
فرض کنید یکی از آشنایان برای شما درباره یکی از دوستانش توضیح می دهد که پول خوبی را از راه فروش و بازاریابی محصولات یک برند خاص به شکل تلفنی به دست آورده است . شما نیز در شرایطی که مقدار زیادی ارث به دستتان رسیده و نمی دانید با آن چه کار کنید به دنبال یک فرصت کاری مناسب هستید تا پول خود را چند برابر کنید یا حداقل جلوی افت ارزش آن را بگیرید و در عین حال کمی از محصولات مورد فروش آن شخص آشنا سر در می آورید و به این باور رسیده اید که یک فرصت خوب پیش روی شماست و مورد مناسبی است .
حالا شما چه می کنید ؟ لطفا قبل از مطالعه گزینه های محتمل رفتار خود را پیش بینی کنید .
....
گزینه های محتمل :
- دنبال راه واردات یا تولید آن محصول می گردم تا با فروشش بتوانم پولم را به چرخش بیاندازم و سود خوبی ببرم .
- دنبال ارتباط با آن شخص می روم تا از او بخواهم با پول من کار کرده و در سود و زیان (طبق آیین اسلام) خود مرا شریک کند .
- به دنبال مشورت با آن شخص برای ایجاد یک شرکت بازرگانی می روم تا ببینم نظر او در مورد واردات آن کالا و فروشش در ایران چیست ؟
- به دنبال آن شخص می روم و از او می خوام مرا به عنوان سرمایه گذار در کار خود شریک کند .
- به دنبال آن شخص رفته تا برای سرمایه گذاری و شراکت به شکل بخشی از سهام شرکت او با او مذاکره کنم .
- به دنبال آن شخص رفته تا هم در مورد سرمایه گذاری مذاکره کنیم و هم نظر او را در مورد اینکه با او همکاری کرده و در این فرصت پیش آمده با یادگیری نزد او بتوانم یک شغل داشته باشم صحبت کنم .
- به آن شخص پیشنهاد می دهم که یک کارگاه تولیدی بزنم و کالای تولیدی مرا طبق قراردادی مشخص و ارزان تر از محصول فعلی از من خریداری کرده و بفروشد ، چرا که او مشتری های خود را جذب کرده و شبکه فروش موفق تر و قدیمی تری دارد و مشتری هایش به او اعتماد دارند .
اگر می توانید گزینه های دیگری هم پیشنهاد بدهید در بخش نظرات پذیرای آن هستم .
اما پاسخ شما بیشتر شبیه به کدام گزینه بود ؟
با توجه به حضورم به مدت 5 سال در محیط های کاری مختلف و رصد کردن فضاهای کاری همکاران ، اقوام و آشنایان به شخصه بیشتر مورد 1 و 2 را دیده ام . شما چطور ؟
مورد 1 که بسیار High Risk است و خطر زیادی را هم به دنبال دارد که معمولا ً بدون هیچ گونه مشورتی با شخصی که در همان زمینه مشغول است در بین ایرانیان بسیار رواج دارد . بویژه برای من جای تعجب دارد که اغلب هم افرادی دست به این ریسک بزرگ می زنند که تنها پول دارند و هیچ آموزشی در خصوص تولید ، فروش و بازاریابی ندیده اند ! حتی دانش فنی کافی برای واردات یا تولید را هم ندارند !
مورد 2 نیز بیشتر انتخاب افراد راحت طلب یا شکست خورده است که چندین بار در کار خود با ورشکستگی روبرو شده اند یا حس می کنند توانایی کار کردن ندارند .
مورد 1 بیشتر انتخاب افراد جوان و مورد 2 بیشتر انتخاب افراد میانسال است .
البته این ها همه تجربی هستند و خوب است یک مطالعه وسیع تر توسط کارشناسان صورت گیرد که تصور من این است نتایج خیلی جالبی در بر دارد .
اما مگر انتخاب گزینه های 1 و 2 چه پیامد هایی در بر دارد ؟
1) هزینه های زیاد ایجاد شغل ؛
خیلی ها تصور می کنند کارآفرینی یا ایجاد فرصت شغلی جدید کار ساده ایست ، اما باید بگویم هرگز اینطور نیست . قطعاً شما به تنهایی با داشتن یک شرکت قانونی و ثبت شده نمی توانید خیلی کاری از پیش ببرید و نیاز به پرسنل خواهید داشت . در ابتدا شاید یک نفر هم کافی باشد ولی پس از کمی دیگر قادر نخواهید بود با همان یک نفر کلیه کار ها مثل پاسخ به تلفن ، گفتگو و سر و کله زدن با مشتری هایی از انواع و اقسام شخصیت ها ، ثبت سفارشات هر یک ، آماده سازی آن ها ، بسته بندی و ارسال و تماس مجدد برای ارزیابی بازخورد مشتری را انجام دهید .
برای رقابت باید بخشی از پول خود را صرف تبلیغات کنید که بسیار سنگین تمام خواهد شد ، ضمن اینکه شما با یک شرکت با سابقه و یک برند معروف رقابت می کنید .
شما باید کلی انرژی بگذارید و کلی دلیل قانع کننده داشته باشید که مشتری های رقیب به شما اعتماد کنند . مثل کیفیت بالاتر ، قیمت پائین تر ، بسته بندی شیک تر ، امتیازات دیگر مثل گارانتی ، گارانتی مرجوع ، ضمانت کارکرد و ... که همگی هزینه بردار خواهند بود .
2) رقابتی شدن قیمت ؛
اگر در همه موارد ذکر شده خوب عمل کنید پس از مدتی شرکت رقیب قیمت را کاهش می دهد چون توانایی آن را دارد . یا ارزان تر می خرد یا سرمایه اش زیاد است و با این کار برای مدتی محدود ککش هم نمی گزد و شما را از میدان به در می کند و یا ... . در این هنگام شما نیز بنا بر تقاضای بازار و اعتراض مشتری ها مجبور به کاهش قیمت می شوید شاید یک یا دوبار این کار ضرری به شما نزند و تنها درصد کمی از سودتان بکاهد ولی برای دفعات دیگر شما وارد حاشیه سود خود شده و مجبورید از سود خود صرف نظر کنید تا بازار را به دست آورید و در مراحل بعدی شکستن قیمت به فکر کاهش کیفیت مواد اولیه یا فرآیند تولید می افتید و کلنگ افتتاحیه نابودی خود را به زمین می زنید چرا که شما دیگر تنها به رقیب می اندیشید نه مشتری ها .
این یک رقابت بیهوده است و مسلم است که شما قدرت رقابت با یک شرکت غدر را ندارید ، آن هم با کاهش کیفیت که مشتری ها را نسبت به شما بی اعتماد می کند . فراموش کردن مشتری ها یعنی زنگ خطری برای نابودی کسب و کار شما .
3) خاک خوری طولانی مدت ؛
جذب مشتری و بازاریابی بخش عمده ای از کار شما پس از تولید یا واردات است . مدت زیادی زمان لازم است تا مردم کالای شما را بشناسند و به کیفیت و نیاز به آن ایمان بیاورند . این فرصت یک شب و یک روز و یک ماه نخواهد بود و شاید 2 الی 3 سال طول بکشد تا نام شما بر سر زبان ها بیفتد ، اگر همه چیز خوب پیش برود و سر جای خود باشد .
4) شناخت بازار ؛
در این فرصت شما نیاز به شناخت بازار و اجزاء بلافصل آن دارید که بسیار کند و زمان بر خواهد بود . بویژه اینکه در ایران اغلب بازاری ها مرموز و موذیانه عمل می کنند و شما هرگز نمی توانید 100 درصد به کسی اعتماد پیدا کنید چرا که انقدر تناقضات مختلف برایتان رخ خواهد داد که دچار سردرگمی خواهید شد . تا شما بتوانید در این شرایط گلیم خود را از آب بیرون بکشید ممکن است محصولتان از رده خارج شود یا بازار اشباع گردد و دچار زیان شوید .
به همین دلایل در این چند سال بسیار شاهد فرصت های شغلی 2-3 ماهه تا یک ساله بودم . یعنی یک شغل که حداقل 3 الی 4 سال فرصت برای رشد و بالندگی کافی را لازم دارد هنوز به هیچ جایی نرسیده از بین می رود و در نتیجه تمام سرمایه افرادی که بی گدار و بیشتر از سر حس خوب پشت میز نشینی و مدیریتی که هرگز برایش دوره ای ندیده اند دو شبه به باد می رود و دست آخر ما یک آدم بیکار خواهیم داشت که طعم شکست را هم چشیده است .
در مورد گزینه 2 نیز می توان گفت پیامدی جز تنبلی نخواهد داشت اما اگر بخواهید منصفانه و اسلامی قراردادی ببندید مجبور می شوید در زیان آن شخص نیز شریک شوید تا پولتان جنبه نزول پیدا نکند که این هم خود نوعی ریسک است .
در بخش های بعدی بیشتر به این موضوع خواهم پرداخت .